جدید ترین اخبار موسیقی و سینما ایران و جهان

займ на карту срочно

محبوبترین مطالب از دیدگاه کاربران

غلامعلی پورعطایی چشم از جهان فروبست

غلامعلی پورعطایی چشم از جهان فروبست

پاپ موزیک –  پیشکسوت موسیقی محلی خراسان خالق آثاری چون «نوایی نوایی»، درگذشت.
«غلامعلی پورعطایی»، نوازنده صاحب نام دوتار و خواننده آثار عاشقانه و عارفانه موسیقی مقامی خراسان، صبح امروز در سن ۷۳ سالگی دار فانی را وداع گفت.

غلامعلی پورعطایی چشم از جهان فروبست

این هنرمند فقید با بیماری عفونت ریه و سنگ صفرا دست و پنجه نرم می‌کرد و پس از چند ماه تحمل بیماری در خانه‌اش، از چند هفته پیش به همت نهاد ریاست جمهوری در بیمارستان امام رضا(ع) مشهد بستری شده بود. به گفته ی فرزند وی (هادی پورعطایی)، او علاوه بر عفونت ریه و سنگ صفرا، از شکستگی کمر و گردن هم رنج می‌برد.
زنده یاد پورعطایی که متولد «محمودآباد» از توابع «تربت جام» بود، در مدت فعالیت هنری خود نقش مهمی در شناساندن موسیقی خراسان به ایرانیان و جهانیان ایفا نمود و از بزرگان تاریخ موسیقی خراسان به حساب می‌آید. وی در چندین فیلم و سریال از جمله آثاری از «واروژ کریم مسیحی» و «بهرام بیضایی» نیز هنرنمایی کرده بود.
مراسم تشییع پیکر زنده یاد پورعطایی، صبح دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۹ صبح از محل مجتمع فرهنگی-هنری امام رضا(ع) برگزار می‌شود. همچنین مراسم بزرگداشت وی، ساعت ۱۸ امروز در تربت جام برگزار خواهد شد.

دانلود آهنگ غلامعلی پورعطایی با نام نوایی نوایی کلیک کنید

زندگی‌نامه استاد غلامعلی پورعطایی

 «نوایی» مقام اسطوره‌ای که از روح هنرآفرین او برمی‌خیزد و جان را به عروج و سفری عارفانه وا می‌دارد.
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
و آنگاه ضرباهنگ پنجه استاد پورعطایی چنان نغمه و آوایی دلنشین از دو سیم و تکه‌ای چوب در می‌آورد که سفر به ماورای ذهن و اندیشه را تجربه می‌کنی، سبک می‌شوی «از خود بی‌خود» «جسم رها»، روحت به آسمانها می‌رود و به آن نوع از شکل و تجربه روحی می‌رسی که هرگز قادر به گفتن و ابراز آن نیستی، چرا که؟ منشأ بیرونی ندارد، نوعی مکاشفه (intuition) درونی است، و اینجاست که حضرت مولانا آن عارف وارسته، فرماید:
خشک چوبی، خشک سیمی، خشک پوست

●از کجا می‌آید این آوای دوست
و اینجاست که استاد مسلم دو تار و سرآوازهای زیبا و عارفانه و عاشقانه جام و سواحل جام‌رود، باخرز، تایباد، زورآباد و دریابارهای دریای هری (هریرود) و مردمان سرحدی و … در سراسر مرزهای شرق همه و همه به هنرهای نوازندگی و سرآوازهای (مروارید کویر) گوش جان می‌سپارند و طنین موسیقی (دوتار) و آوازش سراسر مرزهای تمامی پنج قاره را درنوردیده و او را به خوبی می‌شناسند. نوایی… بلی خواندن و نوازندگیش غیر قابل وصف (نجوای مردمان هنرشناس) و … / خوش آن کاروانی که شب راه طی کرد … و بسیاری عاشقانه‌های دیگر… همه و همه دستاورد هنرآفرینی مردی است سبک‌بار و سبک‌بال، که با کوله‌باری از میراث کهن‌بار ایران پر افتخار و توشه‌ای اندک از مال دنیا … و او فرزند خانواده‌ای است که گفته‌اند نزدیک به ۶۰ سال قبل در خطه هنرپرور تربت‌جام (شکسته‌ی محمودآباد در گویش محلی مردم جام) که روستایی است واقع در کناره‌ی رودخانه‌ی جام‌رود، رودخانه‌ای که در گذشته‌هایی نه چندان دور شاید بین سالهای ۱۳۴۷- ۱۳۴۰ با بیش از یکصد و ده میلیون متر مکعب آب در سال شریان حیاتی بسیاری از قلاع سخت و ستوار و آبادی‌های ناحیت این منطقه به شمار می‌آمد و پایاب آن نیز در مرزهای بین ایران و افغانستان به رودخانه‌ی هری‌رود می‌پیوست تا دریای هری (در گوش محلی) را تشکیل بدهند، در چنین خطه‌ایست که در سال ۱۳۲۶
کودکی پای به عرصه‌ی حیات می‌نهد که بعدها به عنوان یکی از سرآمدان هنر موسیقی سنتی آیینی جام با آوایی بم ولی خوش طنین و جان‌سوز شهره‌ی خاص عام می‌گردد.
غلامعلی پورعطایی دوران کودکی را در سایه‌ی توجه و تربیت مادر و پدری هنردوست و در محیطی هنری طی می‌نماید، سرا و منزل پدر او در هر هفته شاهد گردآمدن هنرمندان خطه‌ی جام، زورآباد، باخرز، و… بود و طبعاً در این محیط فرهنگی هنریست که استعداد ذاتی و کودکانه پورعطایی نوباوه به سرعت شکل گرفته و به مرحله کمال و بالندگی می‌رسد. چرا که او به شاخه‌ای تنومند و درختی پربار از میراث کهنسال موسیقی اصیل ایرانی تعلق دارد که از اوان کودکی ساز دوتار، سرنا (نای شادی و سرور)، دهل و سرآوازهای به یادماندنی و مقام‌های کوچه باغی، سرحدی، جمشیدی، و حرکات موزون آیینی سنتی به دفعات و در روزهای گوناگون از سال و به مناسبت‌های ملی، مذهبی اجرا گردیده است و او خود به تدریج و به نوعی ذهن و اندیشه‌ایش همواره در پی آن است که در خوانندگی و دو تار نوازی سهمی و بخشی در خور و شایسته داشته باشد.
خاندان پورعطایی در محمودآباد جام از خاندانهای محترم، اصیل و نژاده‌ای به شمار می‌ایند که همواره در خدمت محرومان و یاور در راه ماندگان و محتاجان‌اند. اجدادش از ساکنان خراسان بزرگ‌اند و هریک پاسدار بخشی از این سرزمین اهورایی، که خراسان بزرگش می‌خواندند، حدود ۲۰۰ سال قبل از مناطق مرو، بلخ و بخارا و … به خطه تربت‌جام عزیمت کرده و در حاشیه رودخانه جام‌رود و بخش محمودآباد ساکن گشتند. تا آنجا که پورعطایی به یاد می‌آورد اجدادش به نام مردمان موری (مروی) برخاسته از خطه تاریخی مرو شهره بوده‌اند و با اسامی تنی چند از این بزرگان هم چون، محمود یوزباشی (فرمانده یک صد نفر سرباز)، توکل، آشورقلی، نایب باباقلی، و بالاخره پدرش غلام‌حیدر که از مردان خوش‌نام و متدین و هنردوست بوده‌اند آشنا است. اولین و دوست‌داشتنی‌ترین معلم وی در اوان کودکی (۹-۸ سالگی) مادرش بود. بانویی هنردوست به نام «لیلی» به مانند تمامی مادران مهربان و کدبانوهای خانه‌دار و باوفا و عاشق خانه و خانواده، و معلم راستین هر کودکی ….. به هرحال پورعطایی کوچک در دامن پرمهر چنین مادری مقدمات آوازی و گوشه‌های موسیقی دوتار را با لالایی‌ها و داستان‌ها و گاه حرکات موزون آیینی، سنتی شبانگاهان از مادر فراگرفته و در گوش جان و زوایای ذهن وقاد و پراستعداد خود حفظ و نگهداری می‌نماید. و روز بعد آن را در جشنی یا مجلسی و احیاناً در جمع دوستان به اجرا می‌گذاشت و زمینه و خلق «تولدی دیگر» را در ذهن و ضمیر ناخودآگاه خود فراهم می‌ساخت.
پژوهشگر این مقاله در سال ۱۳۷۰ شمسی با مادر آقای پورعطایی سرکار خانم لیلی توکل، درباره هنر موسیقی و آواز جام به بحث می‌نشیند که حاصل آن به اختصار چنین است:
«دختر بچه ۱۲-۱۰ ساله‌ای بودم که در بیشتر اوقات سال البته شبانگاهان، آنگاه که کشتمندان صحرابارهای محمودآباد از حاشیه رودخانه جام‌رود و پس از مدت زمانی دراز تلاش و کوشش در روی زمین و نیز چرای دام‌های بیشمار، به آبادی می‌آمدند، صحن و سرای خانه ما مرکزی بود فرهنگی هنری، برای خواندن کتاب‌های سعدی، حافظ، فردوسی، مولانا، و شاعران محلی و … و افسانه‌های عامیانه در قالب آثاری چون، حمزه‌نامه، رموز حمزه، امیر ارسلان، لیلی و مجنون، ورقه و گلشاه، ملک جمشید، ملک بهمن، فلک‌ناز، خرم‌زیبا، بهرام و گل‌اندام، شیرین و فرهاد و …. مردم شادمان و سرزنده و پرانرژی این بخش از میراث گرانبهای کهن بوم و بر اجدادی، قوت جسم و جان گرفته و آماده می‌شدند برای آغاز روزی دیگر و کشت و کار در زمین، این مهربان‌ترین مهربانان جهان هستی. همو که از وی برآمده و بدان باز می‌گردیم… و مختصر آنکه در این جمع پرشور، در شبی از شبهای خاطره‌انگیز عمرم، با هنرمندی نام‌آور و شهره عام و خاص (که حتی امروزه نوازندگان مشهور و سالخورده جام از او به نام پدیده‌ای شگفت‌آور و هنرمندی برجسته و یکتا نام می‌برند) به نام (استاد مصطفی‌قلی مشهور به بلبل) آشنا شدم. که از نیمه‌های شب با ساز سرنا شروع به اجرا و خلاقیت و هنرآفرینی نمود و چنان همگان را تحت تاثیر قرار داد که تا طلوع خورشید جهان‌تاب بلبلان کوهی و مرغان خوش‌الحان و بسیاری از پرندگان دیگر با وی به نغمه‌پردازی می‌پرداختند.
و این به قول مشهور «بده بستان بلبل با استاد» چنان شورانگیز و حیرت‌آور شد که گویی زمان را و حرکت چرخ را حداقل در محدوده صحن و سرا و باغ و خانه ما متوقف نموده بود. هر نغمه و گوشه‌ای از دهها گوشه‌ی هنر موسیقایی خطه جام با قول و غزل مرغی خوش‌الحان همراه می‌شد. تمامی میهمانان و آشنایان و همسایگان دور و نزدیک در سکوتی معنی‌دار و حیرت‌آور گوش جان به چنین ساز سرنای استاد مصطفی‌قلی، بلبل و صدها پرنده‌ای سپرده بودند که با وی همآوایی می‌کردند. هر مرغی نغمه‌ای نیکو و در خور به گوشه‌ای از صدها گوشه‌ی موسیقی جام که با ساز سرنا نواخته می‌شد می‌دادند. و او چنان در ساز سرنا از ژرفای وجودش می‌دمید که تنی چند از مردان و زنان و دختران و پسرانی که در کناره پشت‌بام‌ها به تماشا نشسته بودند، اختیار از کف داده و به پایین پرتاب شدند. نهایت آنکه در این حالت و در کمال تعجب کسی آسیبی ندیده بود.
و مختصر آنکه بعد از اتمام این اپرای طبیعی و حیرت‌آور و اسطوره‌ای و پس از دمیدن خورشید صبحگاهی عزم آن کردم که به ترتیب قفس مرغان و بلبلان در باغ بپردازم … و در کمال ناباوری دیدم که تعدادی از بلبلان و مرغان بدون حرکت در کف قفس بی‌جان و بر زمین افتاده‌اند…
گریه سر دادم و به دامان مهربان مادر پناه بردم و علت را پرسان نمودم که … مادر مهربانانه دستی بر سرم کشید و گفت هرگز نشنیده‌ای که بلبل و مرغان خوش‌آواز دل می‌ترکانند (دل‌ترق می‌شوند) و این خاطره‌ای بود از همآوایی بلبلان با استاد مصطفی قلی بلبل. و سبب‌ساز شور و شوقی شد در معلم راستین و عاشق پورعطایی جوان تا در سایه هنرمندی آن مادر قدم به عرصه هنر در این خاک بگذارد که نامش و شهرتش به سرعت سراسر مرزهای این مرز و بوم را درنوردیده و نهایتاً مقام نوایی او با اجرای دوتار و آواز به یاد ماندنیش در بسیاری از محافل هنری با احترام و بزرگی روبرو گشته و از آن با احترام و شگفتی یاد می‌کنند.

●آموختن دوتار و آواز:
و چنین دلخسته و عاشقانه جواب می‌دهد که از سن ۹-۸ سالگی ابتدا در محضر مادرم مقدمات آواز و مقداری دوتار آموختم با اشعار محلی و نیز غزلیات و سروده‌های بزرگانی چون حافظ و سعدی و فردوسی و نیز عبدالرحمان جامی (خاتم الشعرا)، و بسیاری از دیگر از رموز هنری آشنا شدم. پس از آن به محضر استاد بزرگ آواز زمان «ملا شهاب‌الدین شیرمحمدی» که الحق از اساتید به نام سرآوازهای محلی جام، باخرز و … بود رفتم. شهرت این هنرمند به چنان درجه‌ای رسیده بود که تنی چند از پژوهشگران هنرهای آیینی، سنتی از جمله (سرکار خانم فوزیه مجد و دکتر محمدتقی مسعودیه) از تهران برای ثبت و ضبط آثار وی به منطقه جام آمدند. و همگی وی را به عنوان برترین هنرمند آوازه‌ی معرفی نمودند و آثار وی را در چند نوار جمع‌آوری و در دسترس علاقه‌مندان قرار دادند. (که استاد دکترمحمدتقی مسعودیه در مقدمه اثر خود (به نام موسیقی تربت‌جام) آورده است: که بی‌شک جای هیچ گونه اغراق نیست هرگاه ادعا شود که استان خراسان یکی از غنی‌ترین گنحینه‌های فرهنگ موسیقی را داراست.
این گنجینه غنی فرهنگ موسیقی، برخلاف خیلی از مناطق ایران از وحدت سبک برخوردار نیست، بدین معنی که نقاط مختلف خراسان چه از نظر تنوع آوازها و چه از لحاظ خصایص ملودی از سبک‌های متفاوتی برخوردارند.
عناوین و مضامین آوازها می‌توانند از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر فرق کنند…
ضمن آوازهایی که به علل خصایص ویژه‌شان به منطقه یا روستایی به خصوصی تعلق داشته و ظاهراً از تاثیر سایر فرهنگ‌ها به دور مانده‌اند. نمونه‌هایی وجود دارند که با ردیف موسیقی سنتی ایران قابل مقایسه‌اند.
قطعاتی که در کتاب حاضر آوانویسی و تجزیه و تحلیل گردیده است از نمونه‌هایی انتخاب شده است که فوزیه مجد در سالهای ۱۳۵۱، ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ در شهرستان تربت‌حام و در مناطق روستایی زیر گردآوری کرده است:
تربت‌جام، سعدآباد، تایباد، یوسف‌آباد، مزرعه سلامی.)
با این همه برای من رسیدن به اوج هنر نوازندگی و خوانندگی کمال مطلوب و آرزو بود، و برای این منظور به خدمت استاد یوسف‌خان تیموری، عبدالحمید ایوب‌خان، منصور باتوری رفته و کسب فیض نمودم. و برای آموزش دوتار نزد استاد بزرگ آن عصر ذوالفقار عسگریان به تلمذ و شاگردی پرداخته و مدت ۴ سال مدام در زمینه دوتار از وی بهره‌ها بردم. و او برای چند سالی ساکن کوی و سرای ما بود. پس از آن در سن ۱۸ سالگی ضمن خدمت در آموزش و پرورش برای تدریس به بخش زورآباد (صالح‌آباد امروز) مامور به خدمت شدم. در آنجا با استاد (ادهم شیخی) آشنا شدم، که الحق در نوازندگی دوتار ید طولایی داشت و این تجربه‌ای بس گرانبها برای من به شمار می‌آمد که جویای دانستن هرچه بیشتر و بهتر موسیقی این سرزمین بودم.
استاد ذوالفقار عسگریان تبحر خاصی در (ریزنوازی، پنجه‌پیچ و پنجه برگردان) داشت و او یگانه زمان خود بود و همگان به مهارتش اذعان… و من با عشق و علاقه‌ای وافر روزان و شبان بسیاری از محضر وی کسب فیض هنری نمودم. و این بحث در نشست با استاد پورعطایی قلمی گردید و نهایت آنکه او زمینه را برای انقلابی باشکوه در هنر دوتار نوازی و خوانندگی و تسخیر قله‌های این هنر فاخر مهیا می‌سازد. و در نواختن دو تار از سرآمدان یگانه روزگار می‌شود. و اینجاست که همه هنرشناسان اذعان دارند که بهترین شیوه در اجرای هنر موسیقی جام آن حالت است که هنرمند خود بنوازد و با آوایی خوش به نغمه‌سرایی … که این نعمت خدادی در
وجود استاد غلامعلی پورعطایی به ودیعت گذارده شده است. و او نیز سراسیمه و عاشقانه با نوازندگان دوتار و خوانندگان هم عصر خود همچون، استادان:
آخوند ملا عطامحمد فاضلی- آخوند ولی محمد فاضلی‌نیا- استاد غلامعباس رسولی- حاجی غلامعلی میرزا احمدی (معروف به حاجی غلامعلی قراب) – حاجی نورمحمد درپور و بسیاری دیگر ملاقات داشته و از محضرشان کسب فیض نموده است. و به یاد می‌آورد که سالیان زیادی با پای پیاده شبان و روزان سختی را از روستایی به روستای دیگر در گرما و سرما، برف و باران و به امید اینکه به بخشی از سوالات ذهنی و نیازهای فکریش جوابی در خور و قانع‌کننده داده باشد رنج سفر را بر خود هموار می‌نمود. و از محضر این عزیران بهره‌مند می‌شود. که حاصل این سیر و سلوک عبارت است از بخشی از میراث کهنسال موسیقی ایران‌زمین. از جمله:
الف- مقام جمشیدی (ایل بزرگ جمشیدی طایفه‌ای است که از هرات تا خراسان و نواحی تربت‌حیدریه، فریمان و مشهد پراکنده بوده و دارای آداب و رسوم طایفه‌ای و موسیقی و آواز بیشماری می‌باشند) و تعدادی از آنان در لرستان و سوادکوه هم ساکن گردیده‌اند.
منم مجنون گدای کوی لیلی خرامان می‌روم با سوی لیلی
ب- هزاره‌گی (استان و طایفه‌ی بزرگی است در افغانستان که دارای آداب و رسوم، موسیقی و هنرهای سنتی بیشماری است از جمله آفر AFAR که اسم اصلی آن هزاره‌بازی می‌باشد)
ج- سرحدی (کلیه مناطق واقع در مرز این سو و آن سو رودخانه هریرود را سرحد می‌نامند) مردمان هنرمند و باستانی سرحد دارای غزل‌ها، چهار بیتی‌ها، بازی‌های محلی، مثل‌ها، متل‌ها و افسانه‌ها، و آداب و رسوم بسیار پربار و غنی می‌باشند. از انواع موسیقی آنها عبارت است از سرآوازهای سرحدی بم، سرحدی زیر، سرحدی پیچ، سرحدی روان.
عزیزان درد من درمان ندارد
خبر از حال من یاران ندارد
غمم با غم فراوان گشته بی‌حد
مرا یا شاه ولی‌ا… سرحد
اگرچه بی‌تو من زار و حزینم
کرم کن حضرت شاه غوث محمد
د- کوه‌سان (ناحیه‌ای است در کنار مرز ایران و افغانستان با سنت دیرپای موسیقی و آواز و رسوم گوناگون و آوازهایی مانند آواز حسن، آواز پادایرگی، آواز شلنگی، آواز گل لاله‌لاله، آواز گل افروز)
وا وا گل افروز
به دنبال تو می‌گردم شب و روز
ه- سیه مو و جلالی (لیلی و مجنون عصر حاضر)
بسوختم دلبر رعنا بسوختم
بسوختم شوق بی‌پروا بسوختم

●فعالیت‌های هنری
در اوان جوانی و در سال ۱۳۴۴ به سبب شهرت در نوازندگی و خوانندگی به تهران دعوت می‌گردد تا در تالار رودکی، مجامع هنری و سفارتخانه‌های اروپایی و رادیو و تلویزیون، همراه با گروه هنرهای آیینی، سنتی و حرکات موزون به سرپرستی هنرمند برجسته هنرهای آیینی آقای محمدفاروق کیانی‌پور و دیگر هنرآفرینان میراث کهنسال به جای مانده از روزگاران باستان آقایان رسول پهلوان، ندایی، کبودانی، آذرخشی، میرزا احمدی، رسول سعدا و… با ساز سرنای هنرمندان این رشته از موسیقی و هنرآفرینی سرنا نواز شهیر استاد رسول به اجرای برنامه پرداخت که بسیار مورد اقبال واقع گردید و کاست‌ها و نوارهای گوناگونی از آن تهیه شد که سخت مورد توجه واقع گردید.
شماری از این مقام‌های موسیقایی به اختصار عبارتند از: نوایی … ، الله هو، الله مدد، مقام جل، اشتر خجو، کاکل بناز، سه چکه جامی و مقام‌های بسیاری که هنوز هم پایدار مانده و در سینه و ذهن مردمان هنردوست تربت‌جام حفظ و نگهداری می‌شود.
شهرت استاد پورعطایی در این زمان تا بدانجا رسید که ضمن سفر به سراسر ایران و اجرای برنامه از ایشان برای اجرای برنامه در کشورهای گوناگون دعوت به عمل می‌آمد. حاصل آنکه در بیش از ۱۸ فیلم و سریال سینمایی و تلویزیونی از جمله فیلم فاخته ساخته آقای واروژ کریم مسیحی، سمک عیار ساخته آقای بهرام بیضایی، و … کوچ ساخته آقای واروژ کریم مسیحی، نهان‌خانه دل ساخته آقای فاروقی… و بسیاری برنامه‌های دیگر ایفا نقش نموده است. شرکت در مراسم شاهنامه خوانی با دوتار مثل جنگ هفت لشگر- داستان سیاوش- داستان بیژن و منیژه- جنگ کُک کوهزاد (قلعه‌ای در تربت‌جام به نام قلعه گگ) و بسیاری برنامه‌های هنری دیگر نقش داشته است.

●کالبد شکافی بدنه مقام نوایی
سرآواز نوایی بنا به تعریف به عمل آمده در فرهنگ دهخدا و دیگر اسناد ادبی عبارت است از: نوا، یکی از آهنگ‌های موسیقی کنونی و یا پرده‌ای از دوازده پرده موسیقی … نوایی… آواز، سرود، نغمه و ترانه است. ولی در بستر فرهنگی هنری خطه جام و با توجه به اجراهای گوناگونی که هنرمندان بزرگی چه در ادوار گذشته و چه حال از آن نموده‌اند هنوز هم دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است که نزدیک به ۵۰ سال است استاد غلامعلی پورعطایی را به واسطه مداومت، جمع‌آوری، دسته‌بندی و شکل دادن برای خوانندگی به شهرت و اعتباری خاص رسانیده است.
نوایی راوی پیام‌های اسطوره‌ای سر به مهر و راز ناگشوده‌ای است که شمار اندکی از آنان چنین است:
برای شما می‌گویم …. فریاد می‌زنم … گاهی شکوه از جدایی و گاه شکوه از پیری و گاه شکایت از بی‌وفایی و گهی هم پافشاری، مداومت، عشق، ایستادگی، و به درگاه پروردگاری رفتن که تو به مانند ذره‌ای ناچیز در اقیانوس کرمش غرق و نا پیدا می‌شوی… .
نوایی دارای ویژگی‌های اجتماعی، عرفانی، اعتقادی، تاریخی و حماسی می‌باشد. و به قول استاد پورعطایی قبل از شروع به خواندن و خلق نوایی، نوازنده بایستی بنا به اقتضای زمان اجرا و شرایط روحی خاص این آهنگ، آن حس و حال خوانندگی را به دست آورده که به جهانی دیگر عروج نماید.
نوایی در سه دستگاه ماهور، شور و نوا اجرا می‌شود. ابتدا آهنگ با ریتمی پر هیبت و ضربات پنج انگشت آغاز می‌شود. ضرباهنگی که هنرمند گاه با انگشت شهادت و گاه با همه وجود به سیم ضربه می‌زند و نوایی بس شیرین و عمیق و ژرف را سر می‌دهد. که حتی نوشتن و کمک از واژگان زبان پارسی همیشه جاوید و میراث ادبی این مرز و بوم از یادداشت و پاسخگویی به دریافت‌های ذهنی تو عاجز می‌ماند. چون در هر زمان به لونی و رنگی و حالتی خاص سفر می‌کنی و این عروج و رفتن از خود عروجی است غیر اختیاری و نمی‌دانی درباره حالات گوناگون روحی و ذهنی و دیدن دنیاهای دیگر، عجایب، غرایب، شگرفی و شگفتی چه بنویسی زیرا آنچه را که روح را در تسخیر دارد و هنرمند و ساز یکی شده‌اند قابل وصف نیست.
استاد پورعطایی با شیوه پنجه شکسته، پنجه گردان و … و در نهایت پنجه جان از روح و ذهنش کمک می‌گیرد و در نهایت ساز و استاد یکی شده و به پرواز در می‌آیند و در آفاق‌های دیگر عروج می‌کنند. و اینجاست که گویند روح به طنازی و تحاشی پرداخته و ذره ذره وجود را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
و استاد چنان غرق در ساز و ساز آنچنان هم آوا و هماهنگ با نغماتی که از گلوی خوش صدای استاد بیرون می‌آید که هردو عاشقانه در یکدیگر مستحیل می‌شوند، عشق می‌بازند.
نوایی بزن نغمه زیر و بم را ….
خوشا کاروانی که شب راه طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
غمش در نهان خانه دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان ….
اینک اشاره‌ای مختصر داریم به اهمیت و ارزش مقام (جل) به عنوان پیش درآمد نوایی و همان مقامی که گویند «حضرت حق» با بندگان پکا خود از این طریق ارتباط برقرار می‌سازند. توضیح آنکه:
جل پرنده‌ای است در چهار شکل و گونه مختلف در پاره‌ای از مناطق آن را ترقه و یا چکاوک و … می‌گویند.
۱- جل کاکلی یا شاه جل دارای تاج بر فرق سر و بسیار زیبا و فاخر
۲- جل طوقی که نوار سیاه رنگی به عرض حدود ۳ سانتی‌متر دور تا دور گردن پرنده را فرا می‌گیرد. و اندکی از جل کاکلی بزرگتر می‌نماید.
۳- میش جل که دارای پا‌های کوتاه و پشت نسبتاً پهن و از دو نوع دیگر بزرگتر است.
۴- خرجل که پا‌هایی بلندتر از دو نوع اول دارد و در طرفین چشم‌هایش چند پر رنگی به شکلی بس زیبا قرار گرفته است.
توضیح آنکه جل دارای افسانه‌های زیبا و اسطوره مانندی در مناطق گوناگون ایران زمین به ویژه استان خراسان است که این شکل از تقسیم‌بندی دقیقاً در آثار افلاطون و در تقسیم جامعه به چهار تیپ و یا دسته آمده است.
افسانه‌سازان زیبا ذهن ایران‌زمین چنین گفته‌اند: به هنگام بهاران شاه جل پس از سیر و سفری طولانی و عاشقانه و آگاهی به اسم اعظم سفر عاشقانه‌اش را به سوی او آغاز می‌کند. در هر مرحله از سفر در آسمان نیلگون صبح بهاران می‌ایستد و پس از ذکر و یادآوری آنچه که به خاطر آن سعی و کوشش کرده است آوازی زیبا سر می‌دهد… گویی همین سیر و سلوک را در حرکات استاد غلامعلی پورعطایی- مروارید کویر- می‌بینیم… جل به پرواز ادامه می‌دهد و در نهایت از نظرها پنهان می‌شود و از غایت شوق هنگام که به درگاه حضرتش می‌رسد نام اعظم را از یاد برده، پر و بالش سوخته و جزیی از جهان شگرف آفرینش می‌شود. به زمین در می‌افتد و … همانطور که سعدی رند در داستانی گوید: که در صحرا با جمعی در سفر بودم که ناگهان سحرگه صوفی‌ای برخاست و هوهو کنان به هر سو می‌دوید… دوستان بر او عیب گرفتند که گفت حقا ثواب ندیدم که مرغان در تسبیح و ما در خواب…

●دومین مرحله از مقام نوایی
دومین مرحله از مقام نوایی فریاد نوایی است. که سه شاعر برجسته چون طبیب اصفهانی، مولانا نور‌الدین عبدالرحمان جامی (خاتم‌الشعرا) و که این دو از منطقه جام زادگاه استاد غلامعلی پورعطایی به نام (خرگرد یا لنگرگاه جام) به سبب پایگاه عرفا و متصوفه به نام لنگرگاه زندگی می‌کردند و در این باره اشعاری نغز و عارفانه سروده‌اند.
غمش در نهان‌خانه دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل سبکتر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشیند
نوایی، نوایی، نوایی، نوایی
الهی ور افتد نشان جدایی
به دنبال محمل چنان زار و گریم
که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند
خوشا کاروانی که شب راه طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
که اشاره‌ای است به سیر و سلوک سلاسل عارفان و در یک برهه کوتاه از عمر شمار اندکی از آنان به چنان مرحله‌ای از نفحات‌الانس قدسی می‌رسند که ره صد ساله را یک شبه طی نموده دم صبح اول به سر منزل مقصود می‌رسند.
ز گٍل گُل برآید به صحن چمن‌ها
که بوی خوش آن به هر دل نشیند
نوایی، نوایی، نوایی، نوایی
همه با وفایند تو گل بی‌وفایی
که شکایت و شکوه است از گذر عمر و هشداری و بی‌وفایی دنیا برای آن که هنوز (دامن‌داری توشه برچین) و در ایام جوانی گویی پیروزی بزن. ای جوان سرو قد گویی بزن ….
و استاد پورعطایی همچنان با ضرباهنگ‌های پرمعنی، اسطوره‌ای، احساس‌برانگیز، ضرباتی با سرانگشتان هنر آفرین که حاصل بیش از نیم قرن کار و کوشش و پژوهش عاشقانه اوست در زمینه فراگیری، جمع‌آوری گوشه‌های موسیقی محلی جام و انتقال و آموزش آن به اهل دل و رساندن این گنجینه گرانبهای گذشتگان ارجمند به اهل دل و عاشقان نوای نوایی.
و در مرحله پایانی نوای نوایی اشاره‌ای است به سیر و سلوک و زیستن هرچه نیکوتر انسان‌ها و توجه به تعالی فکر و اندیشه.
مرنجان دلم را این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
خلد گر به پا خاری آسان برآید
چه سازم ز خاری که بر دل نشیند
نوایی، نوایی، نوایی نمی‌شه
میان من و گل جدایی نمی‌شه
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیبا میاساد میان دو گیتی
کسی که میان دو منزل نشیند
و ایضاً جامی فرماید:
امیدوارِ جامی به فردای محشر
به زیر لوای مزمل نشیند
که نوای مزمل مرحله آزادی و آزادگی و رها شدن از قید و بند نفسانیات است. که مولانا جلال‌الدین فقهی سلجوقی (شاعر غریبانه‌های جام) فرماید:
ندارم جز تمنای تو در دل
به حق سوره پاک مزمل
و در شصتمین سال زندگی پربار هنری است که هنوز چشم بر راه … اوست که قدر این هنر را بداند، آن را پاس بدارد و همچون میراثی گرانقدر بر تارک اختر جهان آفرینش بنشاند. چرا که استاد پورعطایی بیش از نیم قرن از عمر پربار خود (و تربیت دو فرزند هنرمند به نام‌های جمشید و هادی‌الحق) تقدیم به مردم قدرشناس و هنردوست ایران، خراسان و تربت جام، باخرز، تایباد و همه هنرشناسانی کرده است که از توشه دنیا بهره‌ای ندارند و عاشقانه چشم به راه اویند… آری او …و شاید فردا دیگر دیر باشد، آری دیر…

روحش شاد و یادش گرامی باد.

خبرنامه:
با عضویت در خبرنامه پاپ موزیک همیشه بروز باشید.
ایمیل خود را بدون www وارد کنید!
غزل می گويد: پاسخ دادن

خدا بیامرزتشان واقعا هنرمند بزرگی بودند

Zahra می گويد: پاسخ دادن

ممنون که یاد استاد بزرگوار را زنده نگه داشتین به خانواده محترم ایشان وتمامی بچه های هنر تسلیت میگم

ارسال دیدگاه: